تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

 

خب من اعتراف میکنم که نحوه ی زندگیم واقعا تغییر کرده!

 

چه حالی چه احوالی به لطف باده مستم

به لطف باده مستم یه خورده پاره هستم :)))

 

پارسال همین موقع ها اگه این سوال واسم پیش میومد که خب خوشحالی واقعا چی هست ، چی کار میکردم؟ نهایتش یه ساعتی فکر میکردم یه بادی به غب غب مینداختم و شروع میکدم طز دادن!

الان اینجوری نیستم!الان دارم راجبش میخونم و میشنوم!تا بعد تصمیم بگیرم خب کدوم منطقی تره!

از دست خودم یکم عصبانیم!از اینکه گاهی اوقات به معنای کامل کلمه مغزم پلمپ میشه!ینی اجازه هیچ فعالیتی رو نمیده!وقتی که خیلی استرس یا هیجان دارم اینجوری میشم!انگار مغزم یادش میره که باید چیکار کنم!

میخوام راجب مغز بخونم!بیشتر بخونم!

واقعا میفهمم که تغییر کردم!من اون مبینای دو سال  پیش نیستم!نه اعتماد بنفسم اونقد پایینه!نه عملکردم به اندازه اون موقع ها بده!

و فهمیدم یه سری چیزیا رو!مثلا الان فهمیدم اگه قراره زبان خوندنت نتیجه بده باید تو تمرین کردنت تداوم داشته باشی!هر روز هر روز بخونیحرف بزنی بری جلو!

اگه میخوای لاغر شی باید یه فعالیتی رو مداوم انجام بدی تا بالاخره یه مثقالی کم بشه!

درسم همینه!باور کن مبینا درس هم همینهباید استمرار داشته باشی توشباید چشمتو ببندی!همون طوری که بدن هر کسی به شیپی داره وهر کسی با یه سری تمرینا بدنش فرم دلخواه خودشو میگیره که از قضا اون فرم دلخواه هم با تو فرق داره، درس هم همینه!هر کسی مغز درسیش یه طوری هستش الان!و یه کارا و تمرینایی کمیکنه تا به "شکل دلخواه " خودش در بیاد!

پس برخلاف طز دیروزم . چیزی که مهمه تمرینایی که میکنی و تدوام توشون!دیدی که یه روز اگه ورزش نکنی هر چی کالری سوزوندی برمیگرده!دیدی که یه شکلات خوردن چه بلایی سر هیکل و پوستت میاره؟ یه فاز منفی درسی هم همون بلا رو سر مخت در میاره!

میدونی این وسط یه سری رخ داد هایی اتفاق میافته مثل کرونا اینا سکته های خفیف مغزین!هی مخ ادم شوک میشه خب تا میای خودتو جمع کنی شوک بعدی!

شاید باید برنامه تو یه جوری بنویسی

شاید اینجوری کار میکنه ولی باید براش فانکشن بنویسی تا مرتب تر بشه!؟هوم؟تا تو شوک ها نپاشه!

چقد دلم تغییرات کوچیک میخوادمثلا دلم میخواد گیاهای سبزی رو تو این خونه بذارم تا حال همه رو بهتر کنه.و وایب مثبت رو پخش کنه تو این خونه.

دلم واسه عودمم تنگ شده :)

 

نشنیدی چی میگن؟دندونی که درد میکنه باید کنده شه

ولی علم پیشرفت کرده واسه همین چیزا

بخدا پر کردن اون دندون لعنتی واسه من کاره سختی نیستا!

 

میدونی این وضع کرونا از اون چیزی که فکر میکردم خیلی سخت تر و طاقت فرسا تره.نه چون خونم!نه!.اینجا و این موضوع داره خوب پیش میره!

به معنای واقعی کلمه دلم "اجتماع" رو میخواد!

درسته که ادم تو تنهایی ادم تره . میتونه خودشو زیر و رو کنه ولی ادم نگار واقعا با اجتماع زندس.انگار تنظیمات این ربات آدم نما اینجوریه که با اجتماع زندس!هر چقدم ادم تنهایی بنظر برسه یا تو تنهاییاش حالش بهتر باشهفکر کنم این حقیقتیه که نمیشه انگارش کرد :)

 

 

قرار بود نامه بنویسم برات ارشیا :) یادته؟ چطوره نامه ام الکترونیکی باشه و اینجا نوشته شه؟ احتمالا بدت میاد!ولی دوست دارم اینجا بنویسم به تو هم ربطی نداره :))

نمیخوام برا باره هزارم بگم چی شد که با هم دوست شدیم!که اینا اصلا مهم نیست مهم اینه که این دوستیمون مونده هنوز!با وجود این همه تفاوت!با وجود این همه بحثای مضخرفی که با هم داریم :))) مهم نیست تو چه شکلی من چه شکلیم!مهم نیست چه جوری دوست شدیم و تو سرمون چیا بود واسه این دوستی!مهم اینه که با وجود همه این اتفاقایی که افتاد ما دوست موندیم مگه نه؟! مهم اینه که میشه هنوزم بهت پیام داد و راحت گفت حالم خوب نیست!بی اینکه بخندی بهم!بی اینکه حرفای غیرقابل هضمم رو ایگنور کنی :) مهم اینه که هنوزم میتونی ساعت سه شب پیام بدی که مبینا گند زدم با اینکه میدونی خوابم معمولا :) مهم اینه که با وجود تفاوت های زیادموسیقیایمون وقتی شرایط خاصی پیش میاد، این تیست های موسیقی یکی میشه و . :)‌میشه گاوازنگ :)

میشناسمتمیشناسیم :) پس چطوره که با هم گند بزنیم تو زندگی!خب اعصابمونم خراب شه!مهم اینکه که من هستم تو بیای اون گیف پنگوئنه رو بفرستی یا اون گیف پسر بچه نیگایی :) مهم اینه که تو هستی که عصبانی شدم بیام کلی حرف چرت و پرت بزنم و تهش بگم ببخشید که بد بات حرف زدم :))))

مهم اینه که تو هستی که باعث شی من تجربه ی جدید تئاتر رفتن رو داشته باشم!یا تو تجربه ی بلاگ نویسی رو :)) مهم اینه بخش ادبیاتیمون داره کنار هم خوب کار میکنه الان که فکر میکنم! :))))

بخش فیزیکیمون که در تضاد همه کاملا :)

بخش احساسی رو که نگم برات :))))))))))

جهان بینیمون کلا فرق داره! البت اگه معنای کلمه ی جهان بینی رو درست فهمیده باشم

راستی چند وقت پیشا دنبال معنی کلمه اسطوره بودم!جدی به کی میگن اسطوره؟یه اسطوره ایرانی مثال میزنی برامون؟ :)))

خلاصه که بچه ی من نیگا حانبه قول صفری سخت نگیر یا به قول خودت بیخییییاااال :))))

پایان.امضا

مبینا :)

 

 

 

و اما شاید زندگانی همین است :) همین دوستی های کوچک میان این دو نفسی که سخت بالا و پایین میرود :) مهم اینه که من شما ها رو پیدا کردم!شما هایی که دوستون دارم!مهم نیست چجوری پیداتون شده این وسط زندگیممهم اینه که الان این وسطش بهترین جاست واستون.

چقد دوست دارم از تو بنویسم.و از مغز و قلبی که این روزا اشغال کردی :) و این وسطی که قرار گرفتی :)))

چقد دلم واسه همتون تنگ شده! گاهی فکر میکنم واقعا قراره این روزای دوری تموم شه؟؟؟ گاهی وقتا هم فکر میکنم که میگذره و میبینمتونو اگه ببینمتون همتونو بغل میکنم چون زندگی کوتاه تر از این حرفاس که به درست و غلط بودن کارام بخوام فکر کنم!حداقل کرونای بعدی حسرت بغل نکردنتون به دلم نمیمونه :))))))))

منو باش اومدم از کوییزی که به رنگ قهوه ای شد بگمرسیدم به علاقه ی شگرفم به ادمایی که این وسط دارن جولون میدن :) چه شده مرا :)))

شاید این نشون میده زندگی چیزی جز کوییزه!جز این افکارای بچگانه ای که دارم :)‌ شاید واقعا سخت نگیر حسسسسسن :))))))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها